یعقوب دلم، ندیم احزان
یعقوب دلم، ندیم احزان
یوسف صفتم، مقیم زندان
یوسف صفتم، مقیم زندان
او در چه آب بد ز اخوت
او در چه آب بد ز اخوت
من در چه آتشم ز اخوان
من در چه آتشم ز اخوان
چون صفر و الف تهی و تنها
چون صفر و الف تهی و تنها
چون تیر و قلم نحیف و عریان
چون تیر و قلم نحیف و عریان
صد رزمهٔ فضل بار بسته
صد رزمهٔ فضل بار بسته
یک مشتریم نه پیش دکان
یک مشتریم نه پیش دکان
از دل سوی دیده می برم سیل
از دل سوی دیده می برم سیل
آری ز تنور خاست طوفان
آری ز تنور خاست طوفان
شنگرف ز اشک من ستاند
شنگرف ز اشک من ستاند
صورتگر این کبود ایوان
صورتگر این کبود ایوان
یارب چه شکسته دل شدستم
یارب چه شکسته دل شدستم
از ننگ شکسته نام اران
از ننگ شکسته نام اران
الحق چه فسانه شد غم من
الحق چه فسانه شد غم من
از شر فسانه گوی شروان
از شر فسانه گوی شروان
گاه از سگ ابترم به فریاد
گاه از سگ ابترم به فریاد
گاه از خر اعورم به افغان
گاه از خر اعورم به افغان
این خیره کشی است مار سیرت
این خیره کشی است مار سیرت
وان زیر بری است موش دندان
وان زیر بری است موش دندان
من جسته چو باغبان پس این
من جسته چو باغبان پس این
بنشسته چو گربه در پی آن
بنشسته چو گربه در پی آن
هم صورت من نیند و این به
هم صورت من نیند و این به
چون نیستم از صفت چو ایشان
چون نیستم از صفت چو ایشان
نسبت دارند تا قیامت
نسبت دارند تا قیامت
ایشان ز بهمیه من ز انسان
ایشان ز بهمیه من ز انسان
جز دعوت شب مرا چه چاره
جز دعوت شب مرا چه چاره
هان ای دعوات نیم شب، هان
هان ای دعوات نیم شب، هان
خاقانی امید را مکن قطع
خاقانی امید را مکن قطع
از فضل خدای حال گردان
از فضل خدای حال گردان
از دیدهٔ روزگار بی نور
از دیدهٔ روزگار بی نور
در سایهٔ صدر باش پنهان
در سایهٔ صدر باش پنهان
بگزیدهٔ حق موفق الدین
بگزیدهٔ حق موفق الدین
کز باطل شد سپید دیوان
کز باطل شد سپید دیوان
عبد الغفار کز سر کلک
عبد الغفار کز سر کلک
در خلد ممالک اوست رضوان
در خلد ممالک اوست رضوان
عمان و محیط و نیل و جیحون
عمان و محیط و نیل و جیحون
جودی و حری و قاف و ثهلان
جودی و حری و قاف و ثهلان
هر هشت، بر سخا و حلمش
هر هشت، بر سخا و حلمش
با جدول و خردلند یکسان
با جدول و خردلند یکسان
ای کرده جلال تو چو تقدیر
ای کرده جلال تو چو تقدیر
وافکنده کمال تو چو یزدان
وافکنده کمال تو چو یزدان
در گوش زمانه حلقهٔ حکم
در گوش زمانه حلقهٔ حکم
بر دوش جهان ردای فرمان
بر دوش جهان ردای فرمان
خورشید دلی و مشتری زهد
خورشید دلی و مشتری زهد
احمد سیری و حیدر احسان
احمد سیری و حیدر احسان
شد لاجرم از برای مدحت
شد لاجرم از برای مدحت
کهتر چو عطارد و چو حسان
کهتر چو عطارد و چو حسان
با پشت و دل شکسته آمد
با پشت و دل شکسته آمد
در خدمت تو درست پیمان
در خدمت تو درست پیمان
هم بر در مصطفی نکوتر
هم بر در مصطفی نکوتر
انس انس و سلوک سلمان
انس انس و سلوک سلمان
گر مدح تو دیرتر ادا کرد
گر مدح تو دیرتر ادا کرد
سری است دراین میان نه طغیان
سری است دراین میان نه طغیان
یعنی تو محمدی به صورت
یعنی تو محمدی به صورت
گر چند نه ای به وحی و برهان
گر چند نه ای به وحی و برهان
او خاتم انبیاست لیکن
او خاتم انبیاست لیکن
آمد پس از انبیا به کیهان
آمد پس از انبیا به کیهان
مقصود طبیعت آدمی بود
مقصود طبیعت آدمی بود
از حیوان و نبات و ارکان
از حیوان و نبات و ارکان
بعد از سه مراتب آدمی زاد
بعد از سه مراتب آدمی زاد
بعد از سه کتب رسید فرقان
بعد از سه کتب رسید فرقان
اندیک عمل بود به آخر
اندیک عمل بود به آخر
از اول فکرت فراوان
از اول فکرت فراوان
گل با همه خرمی که دارد
گل با همه خرمی که دارد
از بعد گیا رسد به بستان
از بعد گیا رسد به بستان
بس شاخ که بشکفد به خرداد
بس شاخ که بشکفد به خرداد
میوه اش نخورند جز به آبان
میوه اش نخورند جز به آبان
افزار ز بس کنند در دیگ
افزار ز بس کنند در دیگ
حلوا ز پس آورند بر خوان
حلوا ز پس آورند بر خوان
ای آنکه صریر خامهٔ تو
ای آنکه صریر خامهٔ تو
زد خنجر شاه را به افسان
زد خنجر شاه را به افسان
غرید پلنگ دولت تو
غرید پلنگ دولت تو
بر شیر دلان درید خفتان
بر شیر دلان درید خفتان
آن کس که تو را نداشت طاعت
آن کس که تو را نداشت طاعت
در عصبهٔ تو نمود عصیان
در عصبهٔ تو نمود عصیان
آن خواهد دید از شه شرق
آن خواهد دید از شه شرق
کز پور قباد دید نعمان
کز پور قباد دید نعمان
یعنی فکند به پای پیلش
یعنی فکند به پای پیلش
تا پخچ شود میان میدان
تا پخچ شود میان میدان
تو صاحب کار جبرئیلی
تو صاحب کار جبرئیلی
بد گوی تو نیم کار شیطان
بد گوی تو نیم کار شیطان
پروردهٔ نان توست و از کفر
پروردهٔ نان توست و از کفر
در نعمت تو نموده کفران
در نعمت تو نموده کفران
نانش مفرست پیش کز تو
نانش مفرست پیش کز تو
واخواست کند به حشر حنان
واخواست کند به حشر حنان
نان تو چو قطرهٔ ربیع است
نان تو چو قطرهٔ ربیع است
احرار صدف مثال عطشان
احرار صدف مثال عطشان
قطره که ودیعت صدف شد
قطره که ودیعت صدف شد
لولو گردد به بحر عمان
لولو گردد به بحر عمان
باز ار به دهان افعی افتد
باز ار به دهان افعی افتد
زهری گردد هلاک حیوان
زهری گردد هلاک حیوان
بیمار دل است و دارد از کبر
بیمار دل است و دارد از کبر
سرسام خلاف و درد خذلان
سرسام خلاف و درد خذلان
مشنو ترهات او که بیمار
مشنو ترهات او که بیمار
پرگوید و هرزه روز بحران
پرگوید و هرزه روز بحران
ای دیدهٔ عقل در تو شاخص
ای دیدهٔ عقل در تو شاخص
اوهام ز رتبت تو حیران
اوهام ز رتبت تو حیران
بی یاری چون تویی نگردد
بی یاری چون تویی نگردد
کار چو منی به برگ و سامان
کار چو منی به برگ و سامان
بی امر خدا و کف موسی
بی امر خدا و کف موسی
نتوان کردن ز چوب ثعبان
نتوان کردن ز چوب ثعبان
من صد رهیم تو را ز یک دل
من صد رهیم تو را ز یک دل
تو صد سپهی به یک قلمران
تو صد سپهی به یک قلمران
از نکتهٔ بکر و نوک خامه
از نکتهٔ بکر و نوک خامه
من موی شکافم و تو سندان
من موی شکافم و تو سندان
بسپرده شدم به پای اعدا
بسپرده شدم به پای اعدا
مسپار مرا به دست نسیان
مسپار مرا به دست نسیان
برهان داری، مرا به یک لفظ
برهان داری، مرا به یک لفظ
از پنجهٔ روزگار برهان
از پنجهٔ روزگار برهان
تو خورشیدی و من در این عصر
تو خورشیدی و من در این عصر
افسرده به سرد سیر حرمان
افسرده به سرد سیر حرمان
در من نظری بکن که خورشید
در من نظری بکن که خورشید
بسیار نظر کند به ویران
بسیار نظر کند به ویران
گیرم که دل تو بی نیاز است
گیرم که دل تو بی نیاز است
از شاعر فاضل و سخندان
از شاعر فاضل و سخندان
هم هندوکی بباید آخر
هم هندوکی بباید آخر
بر درگه تو غلام و دربان
بر درگه تو غلام و دربان
هنگام سخن مکن قیاسم
هنگام سخن مکن قیاسم
ز آن دشمن روی نامسلمان
ز آن دشمن روی نامسلمان
آن کو ز دهان رید همه سال
آن کو ز دهان رید همه سال
کی شکر خاید او بدین سان
کی شکر خاید او بدین سان
تصنیف نهاده بر من از جهل
تصنیف نهاده بر من از جهل
الحق اولی است آن به بهتان
الحق اولی است آن به بهتان
گفتا ز برای عشق بازی
گفتا ز برای عشق بازی
ببرید سپید موی بهمان
ببرید سپید موی بهمان
لیکن جائی که باشد آنجا
لیکن جائی که باشد آنجا
از خانه خدائیش پشیمان
از خانه خدائیش پشیمان
من دادم پاسخ اینت نکته
من دادم پاسخ اینت نکته
او جسته خلافم اینت نادان
او جسته خلافم اینت نادان
وین طرفه که موبدی گرفته است
وین طرفه که موبدی گرفته است
با یک دو کشیش رنگ کشخان
با یک دو کشیش رنگ کشخان
معنی نه و نقش ریش و دستار
معنی نه و نقش ریش و دستار
حکمت نه و دین اهل یونان
حکمت نه و دین اهل یونان
اقلیم گرفته در حماقت
اقلیم گرفته در حماقت
تعلیم نکرده در دبستان
تعلیم نکرده در دبستان
کرده ز برای خربطی چند
کرده ز برای خربطی چند
از باد بروت ریش پالان
از باد بروت ریش پالان
یزدانش ز لعنت آفریده
یزدانش ز لعنت آفریده
وز تربیتش جهان پشیمان
وز تربیتش جهان پشیمان
در طفلی بوده راکع و جلد
در طفلی بوده راکع و جلد
و امروز به سجده گشته کسلان
و امروز به سجده گشته کسلان
از مسخرگی گذشت و برخاست
از مسخرگی گذشت و برخاست
پیغامبری ز مکر و دستان
پیغامبری ز مکر و دستان
صد لعنت باد بر وجودش
صد لعنت باد بر وجودش
بر امت او هزار چندان
بر امت او هزار چندان
سبحان الله کاین سگک را
سبحان الله کاین سگک را
چون سست فرو گذاشت سبحان
چون سست فرو گذاشت سبحان
ای در کنف تو عالم ایمن
ای در کنف تو عالم ایمن
از حیف زمان و صرف دوران
از حیف زمان و صرف دوران
آن را که غلامی تو دادند
آن را که غلامی تو دادند
او را چه عم از هزار سلطان
او را چه عم از هزار سلطان
هرکس که نیوشد این قصیده
هرکس که نیوشد این قصیده
از حد عراق تا خراسان
از حد عراق تا خراسان
داند که تو نیک پایمردی
داند که تو نیک پایمردی
خاقانی را به صدر خاقان
خاقانی را به صدر خاقان
زین به سخن آورم به فرت
زین به سخن آورم به فرت
لیک از پی نام نز پی نان
لیک از پی نام نز پی نان
عید آمدو من مصحف عید
عید آمدو من مصحف عید
این نقد بسخته ام به میزان
این نقد بسخته ام به میزان
دارم دلکی کبوترآسا
دارم دلکی کبوترآسا
پیش تو کنم به عید قربان
پیش تو کنم به عید قربان
بادی به چهار فصل خرم
بادی به چهار فصل خرم
بادی به هزار عید شادان
بادی به هزار عید شادان
رای تو و رای هفت طارم
رای تو و رای هفت طارم
خصم تو فرود هفت بنیان
خصم تو فرود هفت بنیان